الف: مکه در محاصره
خورشيد مکه، در اواسط روزهاي تابستان، داغ و سوزان است.
درجهي حرارت معمولاً به بالاي چهل درجه سانتيگراد
ميرسد و تقريباً در مرز پنجاه درجه قرار ميگيرد.
مسجدالحرام _ يا به قول عامه حرم _ در درهاي قرار دارد و
در سه طرف آن، جنوب، شرق و شمال، کوهها و تپههاي
لختي سر برافراشتهاند. تنها قسمت غربي آن به بيرون
راه دارد و حرم با شيبي تدريجي به خيابانهاي شلوغ مکه
متصل ميشود.
وقتي به سمت راست يعني به داخل خيابان حرم پيچيديم، با
صحنهاي نامنتظره روبهرو شديم. بخشي از تقاطع،
سنگربندي شده بود و شماري کاميون نظامي پر از سرباز در
طول خيابان رقوبه رو به جنوب به خط شده بودند. در
اينجا بود که ما با اولين سرباز باتون به دست روبهرو
شديم.
يک کاميون ارتشي ديگر، که آن هم پر از سرباز بود، با سرعت
زياد نزديک شد و با صداي ناهنجاري در مقابل ما ترمز
کرد. سربازان داخل اين کاميون مسلح به تفنگ، باتون،
سپرهاي ضد اغتشاش و کلاه کاسک بودند و با بيقراري پي
در پي جابهجا ميشدند. يک سرباز شايد استوار بود
چون سنش از سربازهاي معمولي سعودي بيشتر به نظر
ميرسيد _ دستش را با تهديد به سوي ما تکان داد. مطمئن
بودم که او از نيروي پليس نبود زيرا افراد پليس در
عربستان سعودي اونيفورم سبز ميپوشند و هميشه مشغول
بالاکشيدن شلوارشان بر روي شکمهاي برآمدهي خود
هستند. اما اونيفورم اين يکي خاکي بود که نشان ميداد
ارتشي است.
جمعيت فراوان زوّار، تاکسيها و شمار فراواني از
کاميونهاي ارتشي پيشاپيش راهبنداني در اين نقطه از
خيابان حرم به وجود آورده بودند. تکتک زائرين
ميخواستند هر چه زودتر از اين گرماي ظالم فرار کنند و
خودشان را با تاکسي يا اتوبوس به هتل، آپارتمان و يا
خانهاي که در آن سکونت داشتند، برسانند. کاميونهاي
ارتشي و اتومبيلهاي پليس يکي از سه خط باند شمالي
خيابان حرم را مسدود کرده بودند.
تقريباً همه در مکه مـــيدانستند که ايرانيها، حجاج را
به يک راهپيمايي وحدت دعوت کرده بودند که آنها به آن
« برائت از مشرکين » ( که اصطلاحي قرآني است )
ميگفتند. قرار بود اين راهپيمايي در ساعت 5/4
بعدازظهر از ميدان معابده آغاز شود و به همين خاطر
پيشاپيش اعلاميههايي در بين حجاج کشورهاي مختلف پخش
شده و از آنها خواسته شده بود که به اين راهپيمايي
مهم بپيوندند.
يک روز قبل از راهپيمايي، يعني در بعدازظهر روز سيام
ژوئيهي 1987 ( پنجم ذيالحجه )، نيروهاي نظامي و
گارد ملي سعودي وارد مکه شده و تا صبح جمعه نيروهاي
امنيتي در مواضع خود در پشت ساختمان پست مستقر شده
بودند. عوامل اطلاعاتي سعودي خيمههايشان را در پشت
مسجد جن برپا کرده بودند و ساختمان شهرداري مکه به
عنوان مرکز فرماندهي سرهنگ منصور خياط مسئول اسمي
عمليات که با نيروهايش از رياض وارد شده بودند، انتخاب
گرديده بود. البته خود عمليات به وسيلهي کارشناس
ضدتروريسم آلماني، ژنرال اولريخ وگنر، که از سه ماه
پيشتر به رياض آمده بود، طراحي شده بود.
روز 28 مارس 1988 خبرگزاري آلمان غربي موسوم به دي پي اِي
گزارش داده بود که ژنرال وگنر به همراه 7 کارشناس ضد
ترورسيم ديگر به صورت رسمي در خدمت عربستان سعودي قرار
گرفته است.
روز جمعه در اغلب کشورهاي مسلمان از جمله عربستان سعودي
تعطيل است و طبيعي است که همهي ادارات و بانکها نيز
در اين روز تعطيل باشند. اما در موسم حج بعضي از خدمات
ضروري معمولاً باز ميمانند. براي مثال بازار تبديل
ارز که به صرافي موسوم است تا پاسي از شب باز ميماند.
در عربستان سعودي معمولاً ارز در بانکها تبديل
نميشود بلکه اين کار در بازار سنتي و از طريق صرافها
انجام ميگيرد. دستههاي قطور اسکناس از زير ميز يا
کشو بيرون کشيده ميشوند و با دلار و پوند و غيره
معاوضه ميگردند.
ادارهي پست و تلگراف و تلفن هم همينطور، آنها براي
همگامي با زائرين 24 ساعته کار ميکنند. ولي بعدازظهر
آن جمعه، غالب اين ادارات حداقل در منطقهي بين حرم تا
قسمت شمالي شهر موسوم به بخش عزيزيه بسته بودند.
ب: بيحرمتي در حرم
تا ساعت 5/4 بعدازظهر هزاران حاجي در ميدان معابده و در
مقابل مقر حجت الاسلام مهدي کروبي ( نمايندهي امام
خميني"ره" ) موسوم به بعثه، که يک ساختمان يازده
طبقهاي بود، جمع شده بودند. در اين جمع هزاران زن با
چادر سياه سنتي ايرانيها حضور داشتند و صدها زن ديگر
با چادر سفيد، آنها را همراهي ميکردند. مردها در
قسمت ديگر قرار داشتند. هزاران زائر ديگر از کشورهاي
مختلف از جمله عربستان سعودي، ترکيه، پاکستان، هند،
بنگلادش، مالزيا، فيليپين، لبنان، مصر، سودان، نيجريه،
سيرالئون و بسياري از ديگر کشورهاي آفريقايي به چشم
ميخوردند. نمايندگان مجاهدين افغان، حزبالله لبنان و
جبههي آزاديبخش مورو از جنوب فيليپين ديده ميشدند.
دقيقاً رأس ساعت 5/4 بعدازظهر برنامه با قرائت آياتي چند
از قرآن شروع شد. بعد از آن شعارها با ريتم و هدايت
آقاي مرتضاييفر که معمولاً به او « وزير شعار » گفته
ميشود، شروع شدند. جمعيت زياد بود، 150000 نفر، در
طول 2 کيلومتر. اگرچه با معيارهاي تهران اين جمعيت
خيلي زياد نبود، ولي شمار قابل توجهي از حجاج، تجمع
کرده بودند، شعارها عبارت بودند از: « لااله
الاالله، محمدرسولالله، يا ايهاالمُسلِمون،
اِتّحدوا، اِتّحدوا! ( اي مسلمانان جهان، متحد شويد!
متحد شويد! ) » سه شعار سياسي: « مرگ بر آمريکا، مرگ
بر شوروي و مرگ بر اسرائيل. » به همين ترتيبي که گفته
شد. قبلاً در مورد شعارها با سعوديها توافق حاصل شده
بودند.
حجتالاسلام مهدي کروبي با اينکه مردي است که با
نرمي صحبت ميکند، ولي سخنراني خود را با شور و هيجان
تمام ايراد کرد. در ابتدا او نکات مربوط به دستور
قرآني « برائت از مشرکين » را مورد تأکيد قرار داد و
بعد هم توضيح داد که اعلان برائت بايد به ويژه در زمان
حج انجام گيرد. او همچنين از عدم طرح موضوعهاي سياسي
در زمان حج انتقاد کرد و در اين مورد گفت: « اسلام
هيچگونه تمايزي در مورد زمان مطرح ساختن مطالب سياسي
نميپذيرد ». کروبي مواضع جمهوري اسلامي را در مورد
موضوعهاي مختلف جهاني و به ويژه حضور نيروي دريايي
آمريکا در خليجفارس توضيح داد. او به شدت به جنگ
طلباني همچون آمريکا و شوروي و اسرائيل حمله کرد و هند
را هم به خاطر جناياتي که عليه مسلمانان آن کشور انجام
گرفته است، به شدت به باد انتقاد گرفت.
او اضافه کرد که شوروي حق ندارد در افغانستان باشد
و حمايت کامل ايران را از مجاهدين افغانستان اعلام
کرد. در ادامه، حجتالاسلام کروبي جنايات مشترک آمريکا
_ اسرائيل عليه مردم بيگناه لبنان و فلسطين را محکوم
کرد و گفت: « خداوند سبحانه و تعالي به اين دليل حکم
به جهاد براي مسلمانان داده است که عليه ظالمان و
بيعدالتيها در زمين بجنگند ». او هند را به خاطر
قتلعام مسلمانان محکوم کرد.
بعد از سخنراني حجتالاسلام کروبي، مردم حرکت
کردند. پيشاپيش راهپيمايان صدها جانباز که بر
صندليهاي چرخدار خود نشسته بودند و بعضي از آنها يک
يا چند عضو بدن خود را از دست داده بودند، قرار
داشتند. راهپيمايي حدود ساعت 6 بعدازظهر آغاز شد.
زنها در سمت راست و مردها در سمت چپ حرکت ميکردند.
در دو طرف صفوف راهپيمايان چهار رديف افراد انتظامات
قرار داشتند. که با پيوند دستهايشان زنجيرهاي طولاني
انساني به وجود ميآوردند که در تمامي مسير تظاهرات در
خيابان حرم کشيده شده بودند. تانکرهاي بزرگ آب يخ هم
در فواصل مناسبي براي کاهش عطش جمعيت در آن حرارت
کشنده مستقر شده بود. راهپيمايان با تکرار موزون
لاالهالاالله شروع به حرکت کردند.
صداي 150 هزار زائر که يکدست شعارها را تکرار مي کردند،
تمامي سر و صداهاي بوق و ترافيک و آژير ماشينهاي
نظامي را در خود غرق ميکرد و مطمئناً پيام
مبارزهجويانهي آنها پشت همهي حکامي را که پشتوانه
مردمي ندارند، ميلرزاند. اما جمعيت، بيخبر از نگراني
و توطئهي حکام، با روحيهاي بالا و بشاش به راه خود
ادامه ميداد. خشنودي معصومانهي ايرانيها از کارشان،
با نگاههاي گذرايي که به پليس غيرمسلح ميکردند،
بيشتر ميشد. صدها هزار حاجي ديگر از کشورهاي مختلف يا
از پنجرههاي ساختمانها و يا از پيادهروها،
تظاهرکنندگان را تماشا ميکردند. زوّار ترک و فلسطيني
و اردني هم از پرچمهاي بزرگشان که از ساختمانهاي محل
اقامتشان آويزان بود، به خوبي شناخته ميشدند.
در اين موقع آقاي مرتضاييفر از مردم خواست که به
خبر مهمي توجه کنند و در پي آن گفت: « به مشيت الهي يک
هليکوپتر آمريکايي ساعاتي قبل در خليجفارس سرنگون
شد». جمعيت با فريادهاي دلگرمکنندهي الله اکبر از
اين خبر استقبال کرد و همزمان سه پرچم بزرگ آمريکا،
يکي پس از ديگري آتش زده شد و با فرياد پُروَجد و شعف
الله اکبر مردم، به دود تبديل گرديد.
هنوز ده دقيقه از آغاز راهپيمايي نگذشته بود و مردم
راهي را پشت سر نگذاشته بودند که نيروهاي مسلّح امنيتي
سعودي که هم تفنگ داشتند و هم باتون، خيابان حرم را در
نزديکي مسجد جن مسدود کردند.
در پشت نيروهاي امنيتي و همچنين در طبقات دوم و سوم
پارکينگ چند طبقهي شهرداري، صدها نفر در لباس
«غيرنظامي» ايستاده بودند که بعدها معلوم شد اکثر اين
افراد نيروهاي امنيتي بدون اونيفورم بودند. به همين
تعداد نيروي امنيتي در لباس «غيرنظامي» هم در روي پل
حجون که در اين نقطه خيابان حرم را قطع ميکرد موضع
گرفته بودند (خيابان حجون از اينجا به طرف غرب ميرود
و به خارج از مکه، به بزرگراه جده و مدينه ميپيوندد)
کساني که روي پل حجون ايستاده بودند، قلوهسنگهاي
بزرگ، بطري، کُندهي چوب و بلکوهاي سيماني، که در
بشکههاي بزرگ مخصوص حمل زباله جاسازي شده بودند، با
خود داشتند.
در عقب جمعيت، سازماندهندگان که اطلاعي از
مسدود شدن خيابان از سمت جلو نداشتند، با بلندگو از
راهپيمايان ميخواستند که با نظم به راهشان ادامه
دهند. تلاش مؤدبانهي ايرانيها براي متقاعد ساختن
نيروهاي سعودي نتيجهاي در بر نداشت و آنها تکان
نخوردند. صداهاي دو طرف بلندتر ميشد و عصبانيت آنها
شدت مييافت. در پشت جمعيت هنوز حرکت ميکرد و در
نتيجه افراد، صف مقدم را به طرف نيروهاي امنيتي جلو
ميراند تا اينکه جمعيتِ جلو صف و نيروهاي امنيتي
کاملاً چشم در چشم هم داشتند. بعد ناگهان، از پشت سرِ
نيروهاي سعودي باران قلوهسنگ و بطري بر سر راهپيمايان
باريدن گرفت.
چنين چيزي نامنتظرهترين و زشتترين بخش
حوادث بود. کساني که در طبقات سوم و چهارم پارکينگ چند
طبقهاي ايستاده بودند به همراه آنهايي که روي پل
حجون موضع گرفته بودند، به صورتي هماهنگ که گويي کسي
به آنها دستوري داده باشد، شروع به پرتاب وسايل مهلکي
همچون سنگ و بطري و قطعات سيماني از قبل آماده شدهي
خود بر سر راهپيمايان زير پايشان کردند.
حمله شروع به گرفتن تلفات کرد.
اولين قربانيان اين حمله زنها، پيرمردها و
جانبازان روي صندلي چرخدار بودند. چون اينها کساني
بودند که خط اول صفوف منظم را تشکيل داده بودند. حمله
از سوي «غيرنظاميان»، ناگهاني و به طور کامل شديد بود
و موجب شد که بسياري از راهپيمايان سراسيمه به طرف عقب
خيابان بشتابند. اما راهي براي رفتن نداشتند. صدها
هزار تظاهرکنندهاي که به جلو ميآمدند، راه آنها را
سد کرده بودند. در سمت راست، ديوار بزرگي وجود داشت و
در سمت چپ، پارکينگ شهرداري مکه بود. لذا راهپيمايان
کاملاً به دام افتاده بودند.
نيروهاي امنيتي سعودي به جاي متوقف ساختن اين حمله
ناخواسته، تازه به جمع حملهکنندگان پيوستند و شروع به
ضرب و شتم راهپيمايان کردند.
بيشتر ضربات چوبدستي آنها به معلولين در صندليهاي
چرخدار اصابت ميکرد که بلافاصله آنان را به زمين
ميانداخت. بسياري از اين افراد، که عضوي از اعضاي بدن
خود را از دست داده بودند، از صندلي خود به خارج پرتاب
ميشدند و در زير پاي کساني که سعي داشتند از حمله
فرار کنند، لگدمال ميشدند.
وقتي که نيروهاي امنيتي سعودي به طرف جانبازان، که
در صندلي چرخدار نشسته بودند حرکت کردند چند جوان
ايراني سعي کردند که جلو حملهي آنها را بگيرند. به
ويژه يکي از اين افراد که لباسي سفيد و تميز به تن
داشت، در مقابل يکي از اين سربازاني که چوبدستي خود را
ميچرخاند، ايستاد تا دستهايش را دراز کرد، چوبدستي
سرباز، وحشيانه در هوا چرخيد و زوزهکشان به فرق او
اصابت کرد. او به روي صندلي چرخدار افتاد و به همراه
خود، شخص معلول را نيز در پيادهرو انداخت. سربازان
ديگر نيز به سرعت به طرف آنها هجوم آوردند و آن دو را
در حالي که روي زمين از درد به خود ميپيچيدند، به شدت
مورد ضرب و شتم قرار دادند.
در قسمت ديگري از حمله، زني سعي کرد تا سپر خانم کهنسالي
(که شايد مادرش بود) شود؛ اما هر دو به زمين انداخته
شدند، چند تا از زنان به همين صورت به روي زمين پرت
شدند و زير پا له گشتند و مردند. به همين صورت، زنها
و پيرمردهايي که يا به دليل اصابت تکههاي سيماني صدمه
ديده بودند يا به روي زمين محل درگيري افتاده بودند،
زير پا لگدمال و له شدند. در حالي که زنها جيغ
ميکشيدند و فرياد ميزدند چوبهاي دستي همچنان بر سر
آنها فرود ميآمدند. سعوديها در اين حرکت تند حتي
شماري از حجاج اهل ترکيه را هم که در بيرون ساختمانشان
ايستاده بودند، کتک زدند. بعضي از اين حجاج ترک با
شتاب به داخل ساختمان رفتند، چاقوهايي با خود بيرون
آوردند و به سعوديها حملهور شدند.
در اين مرحله بود که بعضي از ايرانيهاي جوان با نيروهاي
«غيرنظامي» سعودي و نيروهاي امنيتي دست به گريبان
شدند. ايرانيها نه تنها به طورکامل غيرمسلّح بودند،
بلکه حتي در انتظار حملهاي به اين شدت و حجم نيز
نبودند.
ج:
کشتار در حرم امن الهي
بلافاصله صدها گارد ملي مسلح به تفنگ ام-16 و مسلسلهاي دستي
کوچک از کاميون ها، و انتها
و نفربرهاي زرهيشان که در پشت ساختمان پُست پارک شده
بود، بيرون ريختند. کاميونهاي حاوي گاز اشکآور و خفه
کننده که در بخش جنوبي منطقهي مسدود شده پارک شده
بودند، شروع به شليک گلولههاي مخصوصشان به داخل اين
جمعيت عظيم کردند. شمار زيادي از اين گلولهها در
قسمتي که زنها به هم فشرده شده بودند، افتاد که اثر
آن فاجعهآميز بود. مردم که از درد به خود ميپيچيدند
نه ميتوانستند ببينند و نه ميتوانستند نفس بکشند.
جمعيت بسيار زياد بود و چون همه سعي داشتند که به طرف
خيابان حرم عقبگرد کنند، آن قدر فشردگي به وجود آمده
بود که کسي نميتوانست حتي به زمين بيفتد. در آن
بعدازظهر گرم، براي حمله به زوّار، آب جوش با فشار
زياد به کار برده شد. درست در وسط حملات گاز اشکآور
و خفهکننده، گاردهاي ملي، شليک مستقيم گلوله را به
داخل جمعيت آغاز کردند.
صداي شليک تفنگها در آن عصر جمعه در مکه ميپيچيد،
در حالي که گاردهاي ملي به طور مستقيم به داخل جمعيت
شليک ميکردند، نيروهاي امنيتي نيز که در پارکينگ
اتومبيل موضع گرفته بودند _ يعني همان محلي که قبلاً
از آنجا قلوهسنگ و بطري پرتاب شده بود _ شروع به شليک
کردند. استفاده از اسلحه بلافاصله بعد از ظاهر شدن دو
هليکوپتر در بالاي سر آغاز شد. يکي از اين هليکوپترها
علامت پليس داشت، در حالي که معلوم بود دومي نظامي
است.
انواع مختلف سلاح و گلوله مورد استفاده قرار گرفته بود که
شامل گلولههاي لاستيکي، گلولههاي تفنگ ام-16 و
گلولههاي ديگر و همچنين مسلسلهاي دستي کوچک و بزرگ
ميشدند. صداي شليک اين گلولهها وحشتناک و
ارعابانگيز بود ولي صداها و فريادهاي مردمي که مورد
اصابت قرار ميگرفتند نيز به همان ميزان هولناک بود.
در آن بعدازظهر شوم، آن بخش از خيابان حرم که در
محدودهي پل حجون، مسجد جن و پارکينگ شهرداري مکه قرار
داشت تبديل به يک کشتارگاه شده بود. اين منطقه به طور
تصادفي به قبرستان ابوطالب، که در آن عبدالمطلب
پدربزرگ پيامبر (ص)، عموي ايشان ابوطالب و اولين
همسرشان خديجه دفن شدهاند، نزديک است. شليک گلوله بيش
از يک ساعت طول کشيد و زماني که پايان يافت بيش از 500
جسد در خيابان افتاده بود.4713 نفر ديگر مجروح شده
بودند که جراحت اين مجروحين از شکافهاي عميق در سر،
صورت يا شانه گرفته تا دندهها و بازوهاي شکسته و
بريدگيهاي دست و پا متفاوت بود.
کشتهها در سينه، شکم، ران و گردن گلوله خورده
بودند و يا از جمله کساني بودند که جمجمهشان به علت
اصابت چوبدستي و يا سنگ متلاشي شده و مغزشان بيرون
ريخته بود. بعضي ديگر زير دست و پا له شده بودند و
عدهاي ديگر به دليل گازهاي خفه کننده، جان خود را از
دست داده بودند. 208 نفر از اين کشتهها را زنها
تشکيل ميدادند. حداقل 6 زائر فلسطيني، يک پاکستاي و
چند نفر از کشورهاي ديگر در بين مقتولين بودند.
مجروحين شامل حجاج کشورهاي ترکيه، لبنان، افغانستان،
کشورهاي آفريقاي شرقي، کانادا، پاکستان، هندوستان و
غيره بودند.
روشن نيست که به طور دقيق در چه لحظهاي دستور عدم
ادامهي مقاومت به ايرانيها داده شد. اما به مجرد
اينکه مسلسلها شروع به آتش کردند، مردم که قبلاً مات
و مبهوت شده بودند، به زمين نشستند و دستهايشان را بر
روي سرشان گذاشتند.
آتشباري براي مدتي ادامه داشت و در حدود زمان نماز مغرب
به وقت مکه، که در ساعت هفت و ده دقيقهي بعدازظهر
بود، متوقف شد. ولي نيروهاي سعودي حمله به حجاج را
کماکان ادامه دادند. به ويژه حمله به ايرانيها را با
چوبدستي، و در اين ميان کساني که ايستاده بودند، به
شدت مضروب شدند. اين نوع حملات حداقل به مدت يک ساعت
ديگر ادامه يافت. ايرانيهايي که در اين قسمت بودند،
اجازه نيافتند حتي براي اقامهي نماز سرپا بايستند.
عجيب اينکه پايان مقاومت ايرانيها به معناي پايان
حملهي سعوديها به حجاج ايراني نبود. کساني که
توانسته بودند از صحنه بگريزند، حالا شناسايي شده و
مورد ضرب و شتم قرار ميگرفتند. نيروهاي امنيتي سعودي
جستجوي خانه به خانه را نيز شروع کردند.
در خانهاي را ميزدند و خواستار خروج ايرانيها ميشدند.
يک حاجي اهل آفريقاي جنوبي که در خانهاي پناه گرفته
بودند، شاهد بود چطور سعوديها يک زن و مرد ايراني را
هنگام خروجشان از آن خانه توقيف کردند و کتک زدند.
در ساختماني ديگر چون عدهاي ايراني در راهپله آن پناه
گرفته بودند، پليس سعودي پس از شليک گاز خفهکننده،
درِ ساختمان را به روي آنها بست. بسياري از آنها در
همان راه پله افتادند.
در حقيقت سعوديها به قدري خشمگين بودند که حتي به
آمبولانسهايي که براي برداشتن زخمها و کشتهها
ميآمدند، حملهور ميشدند و به همين دليل حتي يک
آمبولانس ايراني نبود که صدمه و خسارت نديده باشد.
شيشهي جلو و شيشههاي جانبي آمبولانسها با ضربات
باتون يا قنداق تفنگ خُرد ميشدند، دکترها و پرستارها
را از آن بيرون ميکشيدند و ميزدند.
و در موردي، يک سرباز سعودي، رانندهي آمبولانسي را از
ناحيهي سر مورد اصابت گلوله قرار داد که وي زود کشته
شد. سعوديها حتي اجساد کشته شدهها و زخميها را از
آمبولانس بيرون ميکشيدند. در يک مورد خاص، دو زن
ايراني که به شدت زخمي شده ولي هنوز زنده بودند، در
آمبولانسي قرار داده شده بودند تا به خارج از صحنهي
درگيري برده شوند. سعوديها به روي اين آمبولانس بنزين
پاشيدند و آن را آتش زدند، در نتيجه هردو زن زنده زنده
در آتش سوختند. در تمامي اطراف و اکناف جيغ و نالهي
زنان، آه و ناله براي يک مادر، خواهر، برادر، فرزند يا
شوهري که به ضرب گلوله کشته شده بود، شنيده ميشد،
اين نالهها هرچند گاهي در آژير آمبولانسهايي که در
رفت و آمد بودند، غرق ميگشت و زوزهي يکنواخت
ماشينهاي نظامي به اين غوغا اضافه ميشد.
عمليات پاکسازي و محوسازي
منطقهي کشتار در نزديکي مسجد جن آشفته و در هم ريخته
بود. زمين پر از قلوهسنگ، کفش، دمپايي، چادر، فلاسک
آب، پارچههاي پاره شدهي شعار، که روي بعضي از آنها
کلمهي لاالهالاالله نوشته شده بود، چوبدستي و
همين طور صدها جسد بود، بيشتر اين اجساد بر روي
پيادهرو و در حالاتي غيرعادي که نشانگر حالت افتادن
آنها يا نحوهي له شدنشان بود، پراکنده شده بود.
بسياري از آنها زنهاي پوشيده در چادرهاي سياه و سفيد
بودند. فضاي منطقه مملو از هوايي سنگين بود _ مخلوطي
از بوي تند گاز، بوي باروت و بنزين سوخته شده.
به مجرد اينکه شليک گلوله متوقف شد، آمبولانسها سر
رسيدند تا کشتهها و مجروحين را تخليه کنند. سعوديها
حجاج غير ايراني را نيز با هُل دادن از خيابان دور
کرده، به آنها دستور ميدادند که به محل اقامتشان
برگردند.
دستوري که براي پاکسازي منطقه داده شده بود هدفي داشت.
سعوديها به شدت مايل بودند که هرچه سريعتر آثار
باقيمانده را از بين ببرند. خون زيادي بر روي آسفالت
خيابان ريخته شده بود. به هر سمت که نگاه ميکردي،
حوضچههايي از خون را در اينجا و آنجا ميديدي، در
برخي جاها خون لخته شده بود و در پيادهروها، خونهاي
چکه چکه شده، خشک شده بود. حتي بر ديوارهاي مسجد جن
خون پاشيده شده بود.
جوخههايي از رفتگران در اونيفورم نارنجي روشـــن
خـــود که در پشت آن کلمهي « دلّه » نوشته شده بود در
خيابانها ظاهر شدند. در حالي که آنها به جمعآوري
دمپاييها، پارچههاي شعار، قلوهسنگها و چوبها
مشغول بودند، ايرانيها هنوز کشتهها و زخميهاي خود
را جمعآوري ميکردند. کاميونهاي آبپاش نيز به صحنهي
خونريزي آورده شدند و خيلي زود خيابانها، پيادهروها
و ديوارها شسته و تميز شدند.
آخرين کشته يا مجروح حدود نيمهشب از صحنه بيرون برده شد.
خيلي عجيب بود که چطور همهي امور، ناگهان و خيلي زود
به وضع «عادي» بازگشت و تنها علامت غيرعادي، همان حضور
نيروهاي مسلح سعودي بود که در بيرون ساختمانهاي دولتي
مثل بانکها و ادارات مستقر شده بودند. تلفنخانههاي
حول و حوش مسير راهپيمايي يعني در منطقهي شمال حرم
بسته بودند. (من سعي کردم به يک تلفخانه بروم تا
بتوانم به خانوادهام در تورنتو تلفن بزنم و خبر
سلامتي خود و مادرم را بدهم. تلفخانهها را در منطقهي
ما بسته بودند اما بعد فهميدم که تلفخانههاي جنوب حرم
باز بودند).
يک پيامد زشت ديگر اين خونريزي اينکه، سعوديها بر
خلاف همهي دستورات اسلامي در همهي درهاي ورودي حرم،
گارد مسلح گذاشته بودند. منظرهي گاردهاي مسلح سعودي
که انگشتان خود را روي ماشه گذاشته و به هر زائري که
وارد حرم ميشد، نگاهي تهديدآميز ميانداختند بسيار
ناراحت کننده بود، جستجوي بدني هم شدت يافت به نحوي که
در ابتداي هر يک از وروديهاي حرم، گارها، دو نفري، سه
نفري و حتي شش نفري جلوي زوّار ميپريدند، کيفهاي
آنان، جيبهايشان و بدنهايشان را ميگشتند که اين کار
حال همه را به هم ميزد. سعوديها آن قدر ترسيده بودند
که هر شي لازمي مانند چتر، فلاسک آب، عينک، قيچي، و
حتي کيف پول را خطرناک ميدانستند. به حجاج دستور داده
ميشد که يک يا چند عدد از اين اشيا را در خارج ورودي
بگذارند، که اين دستور بستگي به خلق و خوي هريک از
گاردهاي سعودي داشت.
منبع: کتاب کشتار مکه و
آینده حرمین
|